قریه ای است بشمال تهران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از قرای بلوک شمیران در شرق. دهی است از بخش شمیران که در شهرستان تهران واقع است و 258 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
قریه ای است بشمال تهران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از قرای بلوک شمیران در شرق. دهی است از بخش شمیران که در شهرستان تهران واقع است و 258 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
به محل تحسین و تعجب مستعمل است. (آنندراج) (دمزن). خدا مبارک کرد یا کند. لفظ مذکور بیشتر در تعجب و تحسین استعمال می شود. (فرهنگ نظام). کلمه تحسین مأخوذ از تازی یعنی برکت دهد تو را خدای. (ناظم الاطباء). مخفف بارک اﷲ لک، برکت دهاد ترا خدای تعالی. زه. افزون باد. بگوالاد. خدای افزونی دهد. آفرین و مرحبا. (ناظم الاطباء). آفرین. احسنت. وه وه. خه خه. تبارک اﷲ. تعالی اﷲ. بخ بخ. به به: گر این فصل بر کوه خوانی همانا که جز بارک اﷲ صدایی نیابی. خاقانی. راویان کآیت انشاء من انشاد کنند بارک اﷲ همه بر صاحب انشا شنوند. خاقانی. الوداع ای دمتان همره آخر دم من بارک اﷲ چه بآیین رفقایید همه. خاقانی. کلک تو بارک اﷲ، بر ملک و دین گشاده صد چشمه آب حیوان از قطرۀ سیاهی. حافظ. - امثال: از بارک اﷲ قبای کسی رنگین نشود. (امثال و حکم دهخدا). بارک اﷲ قبای کسی را رنگین نکند. (امثال و حکم دهخدا) ، کنسرت موزون و هماهنگ. (دمزن). و رجوع به بارکاو، شود
به محل تحسین و تعجب مستعمل است. (آنندراج) (دِمزن). خدا مبارک کرد یا کند. لفظ مذکور بیشتر در تعجب و تحسین استعمال می شود. (فرهنگ نظام). کلمه تحسین مأخوذ از تازی یعنی برکت دهد تو را خدای. (ناظم الاطباء). مخفف بارک اﷲ لک، برکت دهاد ترا خدای تعالی. زه. افزون باد. بگوالاد. خدای افزونی دهد. آفرین و مرحبا. (ناظم الاطباء). آفرین. احسنت. وه وه. خَه خَه. تبارک اﷲ. تعالی اﷲ. بَخ بَخ. بَه بَه: گر این فصل بر کوه خوانی همانا که جز بارک اﷲ صدایی نیابی. خاقانی. راویان کآیت انشاء من انشاد کنند بارک اﷲ همه بر صاحب انشا شنوند. خاقانی. الوداع ای دمتان همره آخر دم من بارک اﷲ چه بآیین رفقایید همه. خاقانی. کلک تو بارک اﷲ، بر ملک و دین گشاده صد چشمه آب حیوان از قطرۀ سیاهی. حافظ. - امثال: از بارک اﷲ قبای کسی رنگین نشود. (امثال و حکم دهخدا). بارک اﷲ قبای کسی را رنگین نکند. (امثال و حکم دهخدا) ، کنسرت موزون و هماهنگ. (دِمزن). و رجوع به بارکاو، شود
مکنی بابوالمکارم مبارک بن محمد بن معمر بادرانی. وی از ابوالخطاب نصر بن احمد بن بطر و ابوالحسن علی بن محمد بن علاف و جز آنان حدیث کرد. شیخی صالح بود و سماع صحیح داشت و بسال 522 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان) ، تحفه و هدیه و بخشش، گیاهی خوشبو که ریحان نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به بادروزه شود
مکنی بابوالمکارم مبارک بن محمد بن معمر بادرانی. وی از ابوالخطاب نصر بن احمد بن بطر و ابوالحسن علی بن محمد بن علاف و جز آنان حدیث کرد. شیخی صالح بود و سماع صحیح داشت و بسال 522 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان) ، تحفه و هدیه و بخشش، گیاهی خوشبو که ریحان نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به بادروزه شود
فرخنده باد شاد باش (جمله فعلیه) خجسته باد، فرخنده باد، (در تهنیت گویند)، تهنیت شادمانی. یا به مبارک باد آمدن، برای تهنیت آمدن: تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق هردم آید غمی از نو به مبارکبادم. (حافظ)
فرخنده باد شاد باش (جمله فعلیه) خجسته باد، فرخنده باد، (در تهنیت گویند)، تهنیت شادمانی. یا به مبارک باد آمدن، برای تهنیت آمدن: تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق هردم آید غمی از نو به مبارکبادم. (حافظ)